-
6
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 15:57
همش از ارسال یه اس ام اس اشتباهی به کسی که شماره جدیدم رو بهش نداده بودم شروع شد ...وقتی بجای یکی از دوستام به اشتباه بعد یکسال که خط اصلیم رو خاموش کردم برای این ادم اس ام اس فرستادم و شروع کرد زنگ زدن و شناختتم و در کمال تعجب فوت پدربزرگم رو تسلیت گفت و گفت می خواستم بیام مراسمتون و پیدات کنم ...به اصرار خواست...
-
5
جمعه 3 خردادماه سال 1392 01:28
دوباره یکسال گذشت و یکسال بزرگتر شدم ولی روزام همچنان با روزمرگی می گذره بدون هیچ تغییر خاصی ... فکر می کنم به چند ماه پیش که برای تولد کسی که بود و خودم از زندگیم خارجش کردم کلی برنامه ریزی کردم بهترین رستوران رزرو کردم و هدیه و کیک و کلی مراسم ... ولی الان خودم چی واقعاً هر چی فکر می کنم نمی دونم چرا باید وقتی نیاز...
-
4
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1392 00:26
بالاخره تاریخ دفاع گرفتم 92/2/23...یعنی راحت میشم البته نصفه و نیمه و بدون مقاله... طبق تمام کارام و اتفاقات زندگیم این کارم هم پر از حاشیه بود که وقتی چشمام مثل الان از شب بیداری ماکت سازی نمی سوخت می نویسم ... پ.ن: من نمیدونم باید چیکار کنم چرااز استاد و مدیر گروه و هر کس منو میبینه میگه شما چقدر خونسردی ،البته خیلی...
-
3
شنبه 24 فروردینماه سال 1392 23:59
فکر می کنم از استرس دفاعم نسبت به اتفاقات دیگه زندگیم سِر شدم تو یکماه گذشته دوباره زندگیم زیر و رو شد و اتفاقی که 9 ماه شده بود باعث نگرانیم خودم تو یک ماه مثل یک سرم قطره قطره وارد ورید زندگیم کردم ولی انقدر استرسم زیاده که همه چیز حتی خود استرسم گم شده
-
سرقت
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1392 20:03
آخه آدم چقدر خوش شانس میشه؟؟؟ رفته بودم لیسانسم رو بعد 3 سال بگیرم ببرم بدم اجازه دفاع بگیرم با دوستم از در دانشگاه اومدیم بیرون تا سویچ و گوشی رو از کیفم در آوردم یه موتوری همزمان کیفم رو قاپید و ما هم هی بدو مگه میرسی خلاصه برای اولین بار پام به کلانتری هم باز شد و نامه گرفتم برم آگاهی و همش در حال غصه خوردن برای...
-
2
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 18:20
یکی از بدترین اتفاقات اینکه با دوستت قرار داشته باشی و بری کنار ماشینش پارک کنی بعد از پشت شیشه دودیش حس کنی کسی تو ماشینه هی نگاه کنی و بعد از کلی شک زنگ بزنی و مطمئن شی که تو ماشین نیست و بری جلو تر کامل تو دید ماشینش پیاده شی از صندوق چیزی بیاری و بعد بری تو آینه به خودت برسی و دستای تازه لاک زدت رو بگیری جلوی...
-
1
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 19:19
امسال کلاً عید نداشتم و ندارم و نخواهم داشت... اول اینکه استاد راهنمای بووووووووووووووووووووق (کلی حرف بد ناجوووور)بخاطر لجی که سر قضیه برادر صد تا بووووق تر از خودش باهاش داشتم به تنها کسی که اجازه دفاع نداد اینجانب بود و بنده همچنان درگیر خزعبلات نویسی و خزعبلات کشیدنم.... دوم اینکه بالاخره پدربزرگم فوت شده و خدا رو...
-
رفتن
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 19:47
یادش بخیر بچه که بودم یکی ازافتخاراتم این بود که پدر بزرگ مادربزرگام کنارمند ،تا چند وقت پیش به هرکس تسلیت میگفتم وقتی میگفت خدا رفتگانت رو بیامرزه باید تو ذهنم مرور می کردم نسلهای قبلیم رو تا به کسی برسم که فوت کرده باشه ... پدر بزرگم رفت خیلی راحت ...رفت در حالی که روز قبلش در حال خنده بود ...رفت در حالی که می دونست...
-
...
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 00:47
روزام گذشتن و ندونستم چجوری باورم نمیشه یکسال از زندگیم گذشت و هیچ تغییری نکردم شاید طبیعی باشه، مقصر این گذشت بی حاصل خودم بودم ، نیاز داشتم به این رکود تا به این نتیجه برسم برای زندگیم باید هدف 2 ساله بزارم بین موندن و رفتن ... انقدر این روزام بی حاصل بوده که هر روز که می اومدم اینجا هیچی نمی تونستم بنویسم این پست...
-
قناعت
جمعه 10 آذرماه سال 1391 23:11
قـنـاعـت تـوانـگـر کـنـد مـرد را خبـر کـن حریص جهانگرد را قـنـاعت کـن ای نـفس بـر انـدکی که سلطان و درویش بینی یکی قناعت چیست؟ قناعت» مترادف با « اقتصاد » و « میانهروی » است. یعنی انسان در مصرف کردن مال و خرج کردن آن برای خود و خانوادهاش حالت اعتدال را مراعات نموده و به مقدار ناچیزی از وسایل زندگی که در حدّ ضرورت و...
-
شخص خیالی
جمعه 10 آذرماه سال 1391 00:58
از خواب بیدار میشم یاد اتفاقات روز گذشته ام می افتم دلم نمی خواد بلند شم چشمام رو میبندم انگار وقتی خوابم برده بود همه اتفاقات رو فراموش کرده بودم کاش می شدتو همون دنیا می موندم از گوشه چشمم یه قطره اشک میریزه روی شریک تنهاییم ... گونه هام تر میشه دلم می خواد کسی رو داشتم که انقدر فهیم و جا افتاده بود مثل مادر بزرگی...
-
انواع شانسی
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1391 00:50
بدشانسی یعنی وقتی گوشیت تو جیبته و داری با دوستات میگی میخندی از بین شونصد عدد شماره موجود در فون بوکت شماره تنها دشمن زندگیت خودبه خود گرفته شه و بعد از چند دقیقه متوجه شی... خوش شانسی یعنی اینکه این شمارت رو کسی جز فامیل و دوستات نداشته باشه...
-
انعطاف پذیران
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 00:23
یک سری از آدما هستند که انعطاف پذیریه زیادی دارن و در هر نوع رابطه ای بیشترین آسیب ها رو این افراد می بینند ولی با این حال همچنان انعطاف پذیرن ....چرا ؟؟بنده که یکی ازاعضای فعال کمپن انعطاف پذیران شناخته شدم میگم چون قسمت زیادیش دست خودمون نیست حس فداکاری و از جون و دل مایه گذاشتن، محبت کردن به دیگران (البته برای من...
-
بلاتکلیفان
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 20:15
بعضی آدما بی تکلیفند ؛ اولش نشون میدن که چی میخوان و دنبال چی اند بعد که راه رو پیدا میکنن یک دفعه گیج میشن و قاطی میکنن و مسیر خواسته هاشون رو تغییر میدن ... این آدما بلاتکلیفان عالمند چون اولاً واقعاًنمی دونند چی میخواند و دوماً هیچوقت به خواسته های واهیشون نمیرسند چون همیشه دقیقه آخر تغییر مسیر میدند ... و سوماً...
-
سلام
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 16:53
سلام و معذرت از دوستان ...